کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : مرضیه عاطفی     نوع شعر : مرثیه     وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل     قالب شعر : غزل    

زمـیـن یک آهِ شـعـلـه‌ور درآورد            غـمِ تـو اشـکِ پـیـغـمـبـر درآورد

تـنـت را تـیـربـاران کـرد و دیـدم            دوبــاره نــیــزه‌ای دیـگــر درآود


بـمــیـرد حـرمـلـه کـه بـا تـبـسّـم؛            سه شعبه زد به سمتت! پر درآورد

رسید و پیکرت را غرقِ خون دید            دلِ مـادر سر از محـشـر درآورد

یـکـی آورد بـا خـود نــعـلِ تــازه            یکـی پیـراهـن از پیـکـر در آورد

نشست و با غضب از دستت ای وای            هم انگشت و هم انگـشتر درآورد

نـمی‌دانم چه شد که خـنجـرِ شـمر            زد و از حـنجـرِ تو سـر درآورد!

: امتیاز

ذکر مصائب قتلگاه و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : عادل حسین قربان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیل قالب شعر : غزل

نـگـاهـش جـانـبِ گـودال بـرگـشت            پـرسـتـو بـی‌پـر و بی‌بـال برگـشت

نـــدارد فـــایــده، پــشــتِ بــــرادر            هر آنچـه می‌رود دنـبـال، برگـشـت


هـمـه بـا گـریـه از گـودال رفــتـنـد            ولی شمرِ لعین، خوش‌حال برگشت

و با یک تیغِ برّان، داشت می‌رفت            و خون می‌ریخت از چنگال، برگشت

نــمـی‌بُــرّد خــدا، بــا دسـتِ قــاتـل            سـرِ پـاکـش، زبـانـم لال بـرگـشـت

: امتیاز

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : علی اصغر یزدی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

روی جسمَش نیزه وتیر و سِنان افتاده بود            زیر خـنجر سرپـنـاه کـاروان افتاده بود

شمر، با چَکمه به روی سینه‌اش می‌ایستاد            در کنارش مادری قامت کمان افتاده بود


یـادگـار مـادر او را به غـارت بـرده‌انـد            جامۀ شاهی به دست این و آن افتاده بود

شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد            برق انگـشتر به چشم دشمنان افتاده بود

نعل‌ها طوری عمل کردند که از پیکرش            گوشۀ گودال قـدری استخوان افتاده بود

در نـگـاه تار او اهل حـرم می‌سوخـتـند            قـرعـۀ آتش به نـام کـودکـان افـتاده بود

روی نیـزه بـستـن سَر، کار آسانی نبود            از قضا این کار، دست کاردان افتاده بود

بارش ظلمت بیابان را به خون آغشته کرد            بر زمـیـن آیـات ناب آسـمـان افتاده بود

دخـترش کنج خـرابه ناگهـان تبخـال زد            چون که یاد ضربه‌های خیزران افتاده بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل عدم رعایت توصیه‌های مراجع و علما؛ حذف شد

جای خود را با لَگَدهای سَنان تعویض کرد            خنجر کُندی که دیگر از توان افتاده بود 

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن داستان ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

شمر از گودال بیرون آمد و از بخت بد            برق انگـشتر به چشم ساربان افتاده بود

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : سید جعفر حیدری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قصیده

به هم زد لشکری را گرچه تنها بود و بی‌یاور            ولی داغ دل ایـتام امـانش را بـرید آخر

برادر می‌رسد گودال و خواهر می‌رود از حال            چه می‌گویم زبانم لال، شاید بشنود مادر


جدا افتاده‌اند اما یکی هـستند، می‌بیـنی؟            دمی غافل نمی‌مانند ز احوالات یکدیگر

به جان ذره‌هـای کـائـنات افـتاده آشوبی            نمی‌میرد چرا شاعر، نمی‌خکشد چرا جوهر؟

حسین افتاده و دارد خودش جان می‌دهد کم کم            چه اصراری ست اینگونه بتازد بر تنش لشکر؟

پدر انگشترش را در رکوعش داده بود؛ آری            پسر در سجده هم انگشت می‌بخشد هم انگشتر

یکی دنبال پیراهن، یکی سوی کلاخودش            یکی با دست لرزان آمده در جستجوی سر

نه عیبی دارد آن دِشنه، نه جانی دارد این تشنه            ولی از مادرش زهرا خجالت می‌کشد خنجر

دوان برگشت سمت خیمه‌ها خواهر سراسیمه            که می‌آیند سوی خیمه‌هایش قوم غارتگر

فراری می‌دهد ایتام را در غربت صحرا            مبادا گُر بگیرد چادری، سوزد دل دختر

چه با زحمت خودش را می‌رساند باز تا گودال            چه بی صبرانه می‌آید به بالای سرش خواهر

نمی‌دانم چه شد اما زمین افتاد با صورت            نمی‌دانم چه دید اما نکرد این صحنه را باور

که این سو تیر ماند و نیزه ماند و پیکری صدچاک            که در آنسو نماند از خیمه‌ها جز خاک و خاکستر

ستون آسمان‌ها را تکان داد آه آن محزون            که یا جداه در خون نور چشم خویش را بنگر

منم زینب، بگو این دم چه سازم بین نامحرم؟            کجا دیدی در این عالم، کسی از من پریشان تر؟

کجا رفت آن محبت‌ها، کجا شد جای آن بوسه؟            که حتی نقطه‌ای سالم نمی‌یابم در این پیکر

به خود لرزید عرش آنجا که زینب ناله زد یا رب            برای چون تو معبودی چه قربانی از این بهتر؟

کسی که پاسخ هل من معینش را نداد امروز            نمی‌دانم چه پاسخ می‌دهد فردا به پیغمبر

سری اینک شکستند و سری بالای نی بستند            زمین غوغا، زمان غوغا، جهان غوغاست سرتاسر

زمان از دست رفت و سرخ شد خورشید عاشورا            مهـیای سفـر هستم ولی بی‌قـاسم و اکبر

لگد روزی به در خورد و به پیکر می‌خورد امروز            بماند اهل دنیا را جهانی بی‌در و پیکـر

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

فراری می‌دهد ایتام را در غربت صحرا            مبادا گُر بگیرد چادری، غارت شود معجر

ذکر مصائب رزم و شهادت سیدالشهدا علیه‌السلام ( قتلگاه)

شاعر : محسن زعفرانیه نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

شمـشـیر می‌زنی و سپـاهی برابرت            طـوفـان شده به بـرقِ نگـاهِ دلاورت

چـندین هزار نامه نوشتـند و عاقـبت            نـا مـردمـانِ کوفه نـبـودنـد یـاورت!


نـامِ حـسـین وردِ زبـان‌هـایـشان ولی            در قلبِ کورِ خویش، نکردند باورت

در ازدحـام نـیـزه و بـاران سنگ‌هـا            صد زخم اضافه شد به جراحاتِ پیکرت

انگار که گلویِ پُر از لَختِه‌های خون            بدجـور بـسته راهِ نـفـس‌هایِ آخَـرَت

خوردی زمین، به وقتِ هجومِ حرامیان            در پیش چشم‌های پُر از اشکِ خواهرت

زینب، دوباره زینبِ سابق نمی‌شود!            تا اینکه دید، پیکرِ در خون شناورت

بی‌تــابـی رقــیـه امــانـش نـمـی‌دهـد            وقتی که می‌رود به سَرِ نیزه‌ها، سَرَت

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در وداع با حضرت زینب سلام الله علیها

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

بعدِ من ای خواهرِ خسته شجاعت پیشه کن            تا نفس داری ز دشمن‌ها برائت پیشه کن

صبر کن اصلاً نرنجی ای صبورِ اهل بیت            بعدِ سالارِ شهـیدان تو ولایت پیشه کن


 

کـودکـانِ من هـمه آوارۀ صحـرا شوند            یاری این کودکان در بینِ غارت پیشه کن

کـوفـیـانِ بی‌حـیـا اهلِ مـروّت نـیـسـتند            پس شکیبایی به هنگامِ جسارت پیشه کن

شهر کوفه خطبه‌ای می‌خواهد از تو بی ریا            مثلِ حیدر در کلامِ خود بلاغت پیشه کن

از خدا یاری طلب آگاه سازی اهلِ گِل            تکّه تکّه در سخن‌هایت هدایت پیشه کن

حجّتِ روی زمین باشد علی ابن الحسین            در غیابِ او به این مردم امامت پیشه کن

شام را تخریب کن بر هم بزن بزمِ یزید            از تو دارم خواهشی تنها صلابت پیشه کن

اربعین که آمدی اندوهگین ضجه بزن            در کنارِ قبرِ من قصد زیارت پیشه کن

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

خوابِ سنگین دیده است دنیا برایِ ما دو تا            لرزشی افتاده گـویا در صدایِ ما دو تا

از زمـانی که به دنـیا آمدم عـاشق شدم            آفـریـده شد جهـان اصلاً برایِ ما دو تا


اندکی آهـسته‌تر آقـایِ مظلـومان حسین            عالمی محـوِ وداع و در هوایِ ما دو تا

حرفِ رفتن را نزن قربانِ صحبت کردنت            گرچه که افلاکیان هستند فدایِ ما دو تا

یـادگـاری دارم از مـادر برایت پـیرهن            خاطراتی زنده شد در ذهن‌هایِ ما دو تا

بی کفن می‌مانی ای سروِ رشیدم رویِ خاک            می‌رود غارت عزیز دلِ رِدایِ ما دو تا

لحظه‌هایِ سخت و جانفرسا شده کو مادرم            یک نگـاهِ فـاطـمـه باشـد دوایِ ما دو تا

می‌روی من پرچمت را می‌برم بالا حسین            هست این وادی یقـیـناً کربلایِ ما دو تا

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن داستان بوسیدن گلوی سیدالشهدا توسط حضرت زینب و ... حذف شد! این قصه برای اولین بار در قرن چهادرهم در کتاب تذکرة الشهداء حبیب الله کاشانی بدون هیچ سندی جعل شده است، محققین و علمل کتاب تذکرة الشهدا را به دلیل ذکر مطالب نامستند جزء کتب تحریفی معرفی کرده اند

صبر کن تا بوسه‌ای برگیرم از زیرِ گلو            امر امرِ مادر است خیرالنسایِ ما دو تا

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در شب عاشورا

شاعر : آرش براری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بناست بعد تو با غـصه‌هات پیـر شوم            برای خـاطر تو حـاضـرم اسـیر شوم
مـخـواه تا به فـراق تو نـاگـزیر شـوم            نمی‌شود که من از دیدن تو سیر شوم


بـیا کـمی بـنـشـیـن تا تو را نگـاه کـنم
تو
را چگـونه روانه به قـتـلگـاه کـنم؟

چه عاشقانه گـذشته است زندگـانی ما            جـدا نـبــود تـن و روح آســمـانـی مـا
زبـانـزد هـمـگـان بـود مـهـربـانی مـا            فقـط بخـاطر هم خـرج شد جـوانی ما

بـرادر و پـدر و مــادرم شـهـیـد شـده
حسین گـیـسوی من پای تو
سفـید شده

نگـاه کـن دل از غـصـه‌هـا لـبالـب را            کـسی نـدیـده بـدون حـسـین زیـنب را
ببـین به روی لـبم یا حسین،
یا رب را            بگـو خـدا نرسـاند به صبح امـشب را

کسی خدا نکـند جـنگ را شروع کـند
بگـو
چکـار کنم صبح اگر طلـوع کند

عـزیز فـاطـمه‌ای ‌و تـمام حـاصل من            غـم جـدایی تـو شـد حـسـین قـاتـل من
چـقـدر
دلهـره افـتـاده است در دل من            سـرت به نـیـزه مـبادا رود مقـابل من

بیا حسین از این دشت کـینه برگردیم
بـیا بخـاطـر من به مـدیـنـه بـرگـردیم

چگـونه قـافـلـه را بعـد تو اداره کـنم؟            برای دل نگرانی خود چه چاره کنم؟
رواست تا که گـریبان صبر پـاره کنم            به قـتلـگاه چگونه تو را نـظـاره کنم؟

بـیـا اجـازه بـده تا که من فـدات شـوم
غریب مانده‌ای ای
بی‌کفن فـدات شوم

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در وداع با امام علیه السلام

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

می‌روی آهسته‌تر از چه شتابان می‌روی؟            گر چه ای هستیِ زینب سمتِ جانان می‌روی
می‌روی آقا دلِ زینب به همراهِ شماست            وان یکادی خوانده‌ام حالا که میدان می‌روی


انتظارت را کِـشَد صدیـقۀ کـبرا، حسین            علتش اینست آقاجان، خُرامان می‌روی

انـدکی آرام تـر تا که بـبـوسم حـنجـرت            نـامِ مـادر آمد و مـانـند بـاران می‌روی

کاش می‌شد تا که مذبوحت شوم ای نورِ عین            ملتهب از ماندنِ خود، مست و حیران می‌روی

دختر خود را بغل کن لحظه‌هایِ آخری            من چه گفتم که چنین لرزان و گریان می‌روی

بر سرِ ماهـا چه می‌آید عـزیـزِ فـاطـمه            می‌روی آهسته‌تر از چه شتابان می‌روی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام با اصحاب در شب عاشورا

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

بـه اشک و سوز و مناجات، سر کنید امشب           به شوق مرگ، شب خود سحر کنید امشب
به پیش نیزه و شمشیر و تیر و سنگ، همه           به خـنده سیـنۀ خود را سپر کنید امشب


نــمـاز وتــر بـخـوانـیـد و سـجـدۀ آخـر           دعا به زینـب خـونین‌جگـر کنید امشب
کمـال‌تـان پـر و بـال عـروج‌تـان گشتـه           بـه قــلـۀ ابــدیـت سـفــر کـنـیـد امـشـب
شمـا به مکـتـب تـوحـیـد، زنـدگی دادید           مبـاد آنکـه ز مـردن حـذر کـنید امشب
دل شـب اسـت بیـائـیـد دخـت زهـرا را           ز ایـستـادگـی خـود خـبـر کـنیـد امشب

کنون که آب روان را به روی‌تان بستند           ز اشک شوق، لب خـیش تر کنید امشب
اگر که عـاشـق دیـدار جـد من هـستـیـد           به صورت علـی‌اکـبر نظر کنید امشب
جوان من بدنش قطعه‌ قطعه خـواهد شد           رواسـت گریـه به حال پدر کنید امشب
شرار
آتش شعرش همه ز سوز شماست           دعـا بـه «میثم» مـا بیـشتر کنید امشب

: امتیاز

مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : مثنوی

امشب نـدای ارجـعی آیـد به انصار خدا           فردا به دشت کربلا سرها شود از تن جدا
امشب حسین بن علی حق را عبادت می‌کند           فردا به نوک نیزه‌ها قرآن تلاوت می‌کند


امشب به دور خیمه‌ها عباس گردد تا سحر           فردا کنار علقمه غلطد به خون بی‌دست و سر
امشب علی اکبر بود در خیمه مشغـول دعا           فردا شود اعضای او مانند گل از هم جدا
امشب بخواند در حـرم قاسم نمـاز نافـله           فـردا کنار پیکـرش در خیمـه افتد ولوله
امشب علی چنگ از عطش بر قلب مادر می‌زند           فردا چو بسمل بر سر دست پدر پر می‌زند
امشب بود در خیمه‌ها از عشق و جانبازی سخن           فردا زمین دریا شود از خون هفتاد و دو تن

: امتیاز

مصائب شب عاشورای سیدالشهدا علیه‌السلام

شاعر : دیوان فدایی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن قالب شعر : غزل

از خون زمین دریا شود امشب اگر فردا شود           محشر همی برپا شود امشب اگر فردا شود
زانجم فلک لشکر کشد وز ماه نو خنجر کشد           دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود


خون از دم خنجر رود از تن به نیزه سر رود           دامن به خون اندر کشد امشب اگر فردا شود
دامن فلک پرخون کند خون عرصه را گلگون کند           دل دیده را جیحون کند امشب اگر فردا شود
از پشت زین، سلطان دین غلتد چو ماهی بر زمین           بُرَّد سرش شمر لعین امشب اگر فردا شود
تن جمله بی‌سر می‌شود سر بر سنان بر می‌شود           آشوب محشر می‌شود امشب اگر فردا شود
عباس از توسن فتد دستش
جدا از تن فتد           چون گل در این گلشن فتد امشب اگر فردا شود
از ضرب تیر و تیغ کین اکبر فتد از پشت زین           صد پاره چون گل بر زمین امشب اگر فردا شود
آتـش زنـد بر خـیـمه ها شمر لعـین بی‌حـیا           سیلی زند بر طفل‌ها امشب اگر فردا شود

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیه‌السلام در شب عاشورا

شاعر : میلاد عرفانپور نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

چنان اسفند می‌سوزد به صحرا ریگ‌ها فردا          چه خواهد شد مگر در سرزمین کربلا فردا
تمام دشت را زینب به خون آغشته می‌‌بیند
          مگر باران خون می‌بارد از عرش خدا فردا


برادر دل گواهی می‌دهد امشب شب قدر است          اگر امشب شب قدر است قرآن‌ها چرا فردا؟..
همه در جامه احرام دست از خویشتن شستند
          شگفتا عید قربان است گویا در منا فردا
ببین شش ماهه‌ات بی‌تاب در گهواره می‌گرید
          علی از تشنگی جان می‌دهد امروز یا فردا
ببوسم کاش دست و پای اکبر را و قاسم را
          همانانی که می‌افتند زیر دست و پا فردا
برادر وقت جان‌افشانی عباس نزدیک است
          قـیامت می‌شود وقـتی بگوید یا اخا فـردا
برادر خوب می‌خواهم ببینم روی ماهت را
          که می‌ترسم دگر نشناسمت بر نیزه‌ها فردا
به مادر گفته بودم تا قیامت با تو می‌مانم
          تمام هستی من! می‌روی بی من کجا فردا؟

: امتیاز

زبانحال حضرت زینب با سیدالشهدا علیه‌السلام در شب عاشورا

شاعر : مهدی شریف زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

از من مگیر این لحظه‌های آخرت را            یک بار دیگر هم بغل کن خواهرت را
بـگـذار تـا یک بار دیگر جـای مـادر            بـوسه زنـم زیر گـلـو و حـنـجـرت را


بگـذار تا زینب بـپـوشـاند به جـسـمت            پـیـراهـنـت را، یــادگــار مــادرت را
آهـسـتـه‌تر قـدری بمـان پیـشـم بـرادر
            از من
مگیری صحن چشمان ترت را
حـتـمــاً بـیــا آرام جـانـم قـبـل رفــتـن
            قدری نوازش کن دوباره دخـترت را
عـباس را یک بار دیگـر کـن نـظاره
            قـاسم، عـلی اصغـر، عـلیِّ اکـبرت را

این خواهرت طاقت ندارد با دو چشمش            فـردا بـبـیـنـد بر روی نیـزه سـرت را
زیـنـب چـگـونه
مـی‌تـوانـد ای بـرادر            در زیـر دست و پا ببـیـند پیکـرت را
حالا که داری می‌روی ای جان خواهر            دیگـر درآور لا اقـل انـگــشـتـرت را

: امتیاز

زبانحال حضرت عباس علیه‌السلام در شب عاشورا

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

شـبِ مـن در حـرمِ آل عـبـا مـی‌گـذرد            نَـفَـسـم با نـَفَـسِ خــونِ خـدا مـی‌گـذرد

شبِ دهم شده و پُر شدم از شوقِ وصال            خاطـر آسـوده‌ام و دل به نـوا می‌گذرد


گوشِ من می‌شنود ذکرِ دعاهای حسین            شکر اوقاتِ من آخر به دعـا می‌گذرد

پـاسـبـانِ حـرمـم واهـمه‌ای نیـست مرا            فکر و ذکرم همه در خوف و رجا می‌گذرد

خیمۀ حضرت زینب شده چون کعبۀ من            طُوفِ آن می‌کـنم و ثـانـیـه‌ها می‌گذرد

در رُخِ سیده‌ام غـصّه و غـم موج زند            با من آیا ز غم و غصه رها می‌گذرد؟

من فـدائی خـواتـینِ حـرم هـستم و بس            چه کسی گفته که از خیمه جفا می‌گذرد؟

غیرت اللّهم و غارت به نظر ممکن نیست            مگـر از جـانبِ من تـیـغِ بـلا می‌گذرد

صبحِ فـردا برسد مثـلِ پـدر جنگ کنم            تا بفهـمـند که در مشت چه‌ها می‌گذرد

صبح فردا برسد رخصتِ جنگ از ارباب            جوی خـون از حـرمِ کـربـبلا می‌گذرد

من ابوفـاضـلم و شیـرِ حرم حـیدری‌ام            شبِ مـن در حـرمِ آل عــبـا مـی‌گـذرد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

من ابوفـاضـلـم و شیـرِ نرم حـیدری‌ام            شبِ مـن در حـرمِ آل عــبـا مـی‌گـذرد

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

از دست روزگار دلـم پُر شکایت است            هرجای پیکر تو خودش صد مصیبت است

گـیــرم نـشـد کـه آب بــرایـم بـیــاوری            سعی‌ات قبول! ساقی من اصل نیت است


دلـواپـس نـگـاه حــرم بـر تـنـت نـبـاش            از خیمه تا به علقمه خیلی مسافت است

یک جای سـالم از سر تو تا به پا نماند            از زخم روی جسم تو اصلا رقابت است

با جنگ تن به تن که حریفت نمی‌شدند            باران تیر روی تنت از شجـاعت است

چشمت زدند خوش قد و بالای خیمه‌ها            داغ دلم شکـسـتن این قـد و قامت است

پشت و پـنـاه اهل حـرم یک نظر ببـین            زینب دگر بدون تو فکـر اسارت است

: امتیاز

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : مصطفی نصیری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

امـان نـداده امـان نـامـه‌هـای دشـمن را            کـه آب کــرده درون نــیــام، آهــن را

نخواست جنگ کند آنچنان که میلش بود            که او نخواست در این راه، صحبت من را


به غم دچار شود هرکه عشق را فهمید            به شب دچار شود هرکه روز روشن را

تو کیستی که چنین عـاشقـانه بخـشیدی            به دست دستۀ پروانه، دشت سوسن را

نگو دو دست پُر از آب کرد و ریخت به خاک            که لحظه‌ای نکـند فکـر آب خوردن را

رها نکـرد عـلم را، رها نخـواهـد کرد            غـیور کی بدهـد دست غـیر، میهـن را

به دشت هر خبری هست دور خیمه توست            مرو که می‌بری از خیمه گاه، مأمن را

مرو که گلۀ گرگ است رو به روی حرم            گمان مکـن که بفـهـمند حـرمت زن را

امید داد به طفلان که باز خواهم گشت            به حالـتی که نـبـیـنـند، بست جوشن را

رفـیق نیـمـۀ راه است، دسـت نیـم شده            روا نـبـود که تـنـهـا گـذارد ایـن تن را

به دست‌هات بگو تن قفس برای من است            به بـاد می‌دهـم اصـلا وبـال گـردن را

و ریخت آبروی آب، قطره قطره به خاک            گـرفت آتـش رعـدی امـان خـرمـن را

به سر بیافت، که آغوش فاطمه باز است            اگر چه دسـت نـداری، بگـیر دامن را

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

اینجـا رسـیـدم تا عـزایت را بـگـیرم            از دستِ سـرنـیـزه لـوایت را بگیرم

حـالا بجـای اینکه دسـتـم را بگـیری            بـاید که زیر کـتـف‌هـایت را بگـیـرم


زود آمـدم از دستِ آن مـردِ حـرامی            تـا بـیـرقِ کـرب وبـلایت را بگـیـرم

شرمـنـده‌ام شرمنـده‌ای، آخـر رسـیدم            شـایـد جـلـوی ‌هـای‌هایت را بـگـیرم

دیگر عبایی نیست جانی نیست با من            ماندم چگونه دست و پایت را بگیرم

گفتی برادر، نیزه اما حنجرت دوخت            زود آمـدم اَدرِک اَخـایَت را بـگـیـرم

قـدر سپاهی غـارتت کـردند ای وای            از دستِ که خوود و ردایت را بگیرم

از قـدّ و بـالایت چـرا اینـقـدر رفـتـه            حـالا چگـونه جـای جایت را بگـیرم

هرجا که دستی می‌زنم می‌ریزد ای‌ وای            من مـانده‌ام تا که کجـایت را بگـیرم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چـشمان تو بَس بـود نامـوسم نلـرزد             کاش از سه‌شعبه چشمهایت را بگیرم

خـیلی خجـالت می‌کـشم از بچـه‌هـایم            ای کاش می‌مردم که جایت را بگیرم

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

تو کیستی که حُرمت اسلام بند توست            معصوم، مستِ وصف مقام بلند توست

تو کیستی که معرفتت عین واجب است            دستت به دست فاطمه روز محاسبه است


ای عبد صالحی که شدی منتهای عرش            رفعت گرفت ذکر تو در ماورای عرش

در دل به جز "علی" به کسی جا نداده‌ای            نزد "احـد" به گـفـتن "دو" پـا نـداده‌ای

مـمـسوس ذات بی‌بـدل پـنـج تن شـدی            هر لحظه جان فدای حسین و حسن شدی

روز جـمـل کـنار حـسـن تـا قـدم زدی            آرایـش ســپــاه جــمــل را بـهــم زدی

یک عـمـر می‌شود‌ شـهـدا در تحـیرند            بر جایگاه اُخروی‌ات غبطه می‌خورند

مـاه بـلـنـد نـیـمـه شـب ایـن قـبـیـلـه‌ای            فخرت همین بس است، کفیل عقیله‌ای

تسلیم محـض بـودی و حـرفی نداشتی            حرف حسین را روی چشمت گذاشتی

ای قـلـۀ کـرامـتِ بی‌وصـف و دامـنـه            هـستـنـد ریـزه‌خـوار عـطایت، ارامـنه

بـی‌گـوهــر ولایت تـو مـی‌شـوم ذلـیـل            بـاب الـحـوائـجِ هـمـۀ خـلـق، الـدخـیـل

عـقـده گـشـای هـر گـرهِ کـارهـای مـا            ای آخـریـن امــیــد گـرفــتـارهـای مـا

صحنت همیشه ملجأ و کهف امان ماست            نامت تـسلی دل صاحب زمـان ماست

هر وصفی از وفـا و مرامت شنـیـده‌ام            در تـکـه پـاره‌هـای امـان نـامه دیـده‌ام

معصوم‌ها به پای غـمت گریه می‌کنند            بر چوب سـالـم عـلـمت گریه می‌کـنند

بین فرات رفـتی و لب‌هات تـشنه ماند            جسمت میان لشکری از تیر و دشنه ماند

بر چشم‌های ناز تو چشم حسود خورد            در علقمه به چهرۀ ماهت، عمود خورد

شرمـندگی، تـمـام وجـود تو را گرفت            وقتی که تیر حرمله، در مشک جا گرفت

پای حسین مـاندی و نقش زمین شدی            یک عـمر فخـر مادرت اُمُّ البنین شدی

: امتیاز

زبانحال سیدالشهدا علیه‌السلام در شهادت حضرت عباس علیه‌السلام

شاعر : حسن کردی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

تا که بی‌دست شدی اهل شجاعت شده‌اند            گرگ‌ها منـتـظر لحـظۀ غـارت شده‌اند

حرمله‌ها پس از این خاطرشان آسوده‌ست            خولی و شمر پس از دست تو راحت شده‌اند


چه عمودی به سرت خورد که شق القمری            هر دو ابروی تو با فاصله قسمت شده‌اند

چشم پر خون تو سهم من دلخون شده است            علم و دست تو این بین غنیمت شده‌اند

بروم، با تن بی دست تو دشمن تنهاست            نیزه‌هاشان همه خونخوار به شدت شده‌اند

یک دلم پیش تو و آن دل من در حرم است            پیـش آنها که محـیـای اسـارت شـده‌اند

چشم و ابروی تو از ضربه بهم ریخته است            پیکر تا شده‌ات دور و برم ریخته است

تیـرها روی هم افتاده به هم چـسبـیدند            کـندنی نیست ز بس بر بدنت پیچـیـدند

بسکه از ضربه شکسته رخ نورانی تو            جای یک بوسه نمانده‌ست به پیشانی تو

سـاقـی من لـب تو سـوخـتـه از بی‌آبی            باورم نیست که در محضر من می‌خوابی

این تو هستی که چنین نقش زمینی پیشم؟            تا به امـروز نـدیـدم بـنـشـیـنـی پـیـشـم

فکـر بی‌دسـتـی تو سـخـت مـرا آزرده            بیش از نیزه و شمـشیر تنت پا خورده

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن مطالب حذف شد

یک نفر با علمت دور و برم می‌رقصد            یک نفر دست تو بر نیزۀ خود می‌بندد

مدح و شهادت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

اگر زمین بخورد، عرش را تکان بدهد            کسی که سرو قدش سایه بر جنان بدهد

به او هـمـیـشه مـبـاهـات می‌کند زینب            به کـوه شـانـۀ او تـکـیـه آسـمـان بدهد


بـه بـارگــاه پـرش آسـمـان پـنـاه آورد            پـنــاه عـالـمـیـان را پـرش امـان بـدهد

عجـب نبـاشد اگر از خجـالت آب شود            شبیه مشک خودش جرعه جرعه جان بدهد

جواب العطش خیمه را که مشک نداد            جـواب کـودک بی شـیر را کـمان بدهد

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است            نـگـین سـرخ بـهـانه به دشـمـنان بدهد

بلند شو که پس از تو حـسین می‌مـیرد            تو دست و پا بزنی و حسین جان بدهد

پس از تو آن که سرت را به دامنش دارد            سـر بـریـده به دامـان ایـن و آن بـدهـد

لبی که بـوسه روی دستهای تو می‌زد            پس از تو بوسه به لبهای خیزران بدهد

اگر شهـید شـوی گـوشـواره دق بکـند            رقیه رنگ رخـش را به ارغوان بدهد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما به دلیل مستند نبودن و یا تحریفی بودن موضوع ساربان و مغایرت با روایات معتبر؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور اجتناب از گناه تدلیس یا تحریف سخان ائمّه؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

عقیق سرخ حسین از رکاب افتاده است            نـگـین سـرخ بـهـانه به سـاربـان بدهد

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد؛ زیرا در روایات معتبر کتب تاریخ الامم والملوک ج ۵ ص ۴۵۵؛ الکامل فی‌التّاریخ ج ۱۱ ص ۱۹۲؛ مَقْتَل خوارزمی ج ۲ ص ۱۰۱؛ مُثیرُالأحْزان ص ۲۸۸؛ مَناقِبِ آلِ ابیطالب ج ۴ ص ۶۰؛ بحارالأنوار ج ۴۵ ص ۱۲۵؛  جلاءالعیون ص ۵۹۸؛ منتهی الآمال ۴۷۴؛ نفس المهموم ص ۵۱۷؛ مقتل جامع ج۲ ص ۳۴؛ مقتل امام حسین ۲۰۹؛ تصریح شده است که خولی سر را در کنج حیاط خانه و در زیر تشتی قرار دادند، موضوع تنور خولی برای اولین بار در قرن دهم در کتاب روضة الشهدا تحریف شده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید

پس از تو او سر خود را به طشت بگذارد            پس از تو زلف حسین تو بوی نان بدهد